یزیدبن مسعود نهشلی" یکی از بزرگان بصره بود که بعد از دریافت نامه امام (ع)، قبایل بنی تمیم، بنی حنظله و بنی سعد را گرد یکدیگر جمع کرد و سخنانی در جمع آنها گفت و معاویه و پسرش یزید را نکوهش کرد و حسین بن علی (ع) را..
یزیدبن مسعود نهشلی" یکی از بزرگان بصره بود که بعد از دریافت نامه امام (ع)، قبایل بنی تمیم، بنی حنظله و بنی سعد را گرد یکدیگر جمع کرد و سخنانی در جمع آنها گفت و معاویه و پسرش یزید را نکوهش کرد و حسین بن علی (ع) را.. یزید بن مسعود نَهشَلی[1] با کنیه ابوخالد[2] ، از اشراف و بزرگان بصره[3] و از قبیله بنی تمیم[4] است. درباره زندگانی یزید بن مسعود اطلاعات چندانی در منابع تاریخی و رجالی یافت نمی شود. آن بخش اندکی هم که از زندگانی وی در منابع گزارش شده مربوط به تحولات مرتبط با جریان عاشورا است.
هنگامی که امام حسین(ع) تصمیم خود را برای حرکت به سوی عراق گرفت، طی نامه های به سران و بزرگان قبایل و طوایف شیعه بصره نوشت و از آنها در جهت احیای سنت نبوی و مبارزه با بدعت های ایجاد شده یاری طلبید که یکی از این نامه ها خطاب به یزید بن مسعود از بزرگان بصره بود.[5]
نکته قابل توجه و قابل تامل در این مسئله این است که هیچکدام از سران اخماس واشراف بصره نامه امام را علنی نکرده و آن را مخفی نگهداشتند.بدون شک فضای خفقان ناشی از ترس عبیدالله وجاسوسان وی عامل این اقدام بود. در این میان فقط منذر بن جاررود که فکر کرد این نامه از دسیسه های عبیدالله بن زیاد است بخاطر همین نامه را به او تحویل داد و هنگامی که عبیدالله آوردنده نامه را درخواست کرد او سلیمان نماینده امام(ع) را به او تحویل داد که عبیدالله بن زیاد دستور کشتن او را صادر کرد.[6]در اینجا بود که منذر بن جاررود متوجه شد این اقدام ساختگی جهت امتحان از سوی عبیدالله نبوده بلکه نامه ها از سوی امام حسین(ع) فرستاده شده بود.
یزید بن مسعود بنى تمیمی بعد از خواندن نامه امام(ع)، سران بصره چون بنی تمیم و بنى حنظله و بنی عامر بن تمیم و بنى سعد را جمع کرد[7] و درباره مرگ معاویه و جانشینی فرزندش یزید و محتوای نامه امام حسین(ع) مبنی بر یاری خواستن از وی با آنها سخن گفت.[8] اکنون محتوای نامه امام(ع) و تصمیم ایشان برای بزرگان بصره مشخص شده بود و حال نوبت آنها بود که معلوم گردد در برابر این آزمایش بزرگ و ندای«هل من ناصر» نواده رسول خدا(ص) چه واکنشی را از خود نشان خواهند داد. در حقیقت اینجا دو راهی انتخاب بود. شرایطی که در همه زمان ها برای همه انسان ها پیش می آید و تصمیم سرنوشت را باید گرفت که در مسیرحق قرار بگیرند و یا مسیر اضمحلال و سقوط را انتخاب کنند. اینجا است که باید معیار ایمان و بصیرت سنجیده شود و در اینجاست که ملاک رفتار فعلی افراد تلقی می گردد.
بعد از سخنان یزید بن مسعود نهشلی، بنى حنظله اطاعت تمام و کمال خود را اعلام کردند.[9] بنى سعد بن زید ضمن تایید بزرگی نهشلی از وی فرصت خواستند تا درباره این امر بیشتر فکر کنند. [10]سپس بنى عامر بن تمیم اطاعت محض خود را از نهشلی اعلام کردند [11]
سخنان بنی سعد، سایه ای از شک و تردید و دو دلی را بر مجلس حاکم ساخت و یزید بن مسعود این بار فقط بنی سعد را مورد خطاب قرار داد که : " اى بنى سعد، بخدا قسم اگر شما این عمل را انجام دهید خداى توانا شمشیر دشمن را همیشه از سر شما برمیدارد و دائما شمشیر شما در میان خود شما خواهد بود."[12]
در هر حال یزید بن مسعود، حجت را بر همه تمام کرد و حال که نظر اکثر بزرگان را جلب کرده بود[13] با اشتیاق، نامه اى براى امام حسین (ع) نوشت[14] و آن را توسط حجاج بن بدر تمیمى سعدى[15] برای امام فرستاد[16]. هنگامی که نامه یزید بن مسعود نهشلی به امام حسین(ع) رسید و آن را قرائت نموده و سپس فرمودند: تو را چه شده که این قدر با سعادتى[17]، خداوند تو را در آن روزى که ترسناک است ایمن و از تشنگى آن سیراب و عزیز بدارد.[18]
این جواب امام بیانگر این است که یزید بن مسعود با ایمان و بصیرت در مسیر حق بود و با این جواب، حضرت رضایت خود را از وی اعلام می کند و در حقش دعای خیر و رحمت می کند. یزید بن مسعود با آگاهی به خطرات این راه، اسباب سفر را مهیا ساخت و آماده حرکت گردید. اما حوادث همیشه آنگونه که تصور می کنیم پیش نمی رود، چرا که یزید بن مسعود آماده حرکت بود که به او خبر شهادت امام (ع) در ظهر عاشورا رسید.
رسیدن این خبر، موجی از اندوه و غم را بر جان و دل یزید بن مسعود انداخت و از اینکه نتوانسته بود امام زمان خود را یاری نماید، بسیار اندوهگین و غمگین شد.[19] وی به سبب جدائی از آنحضرت بسیار بی تابی و ناشکیبائی می کرد و آنچنان مضطرب شد که (به نقل تاریخ) وفات نمود.
پی نوشت ها:
[1] . أبو مخنف ازدی ، ص 24 ، 26
[2] . بلاذری، ج12،ص124 ؛سید ابن طاووس، ص 26 ، 29
[3] . کرکی حائری، ج2،ص173؛سماوی، ص41
[4] . سید ابن طاووس، ص 26 ،29 ؛ علی نمازی شاهرودی، ج 8 ، ص 260 ، 261 .
یزیدبن مسعود نهشلی" یکی از بزرگان بصره بود که بعد از دریافت نامه امام (ع)، قبایل بنی تمیم، بنی حنظله و بنی سعد را گرد یکدیگر جمع کرد و سخنانی در جمع آنها گفت و معاویه و پسرش یزید را نکوهش کرد و حسین بن علی (ع) را.. یزید بن مسعود نَهشَلی[1] با کنیه ابوخالد[2] ، از اشراف و بزرگان بصره[3] و از قبیله بنی تمیم[4] است. درباره زندگانی یزید بن مسعود اطلاعات چندانی در منابع تاریخی و رجالی یافت نمی شود. آن بخش اندکی هم که از زندگانی وی در منابع گزارش شده مربوط به تحولات مرتبط با جریان عاشورا است.
هنگامی که امام حسین(ع) تصمیم خود را برای حرکت به سوی عراق گرفت، طی نامه های به سران و بزرگان قبایل و طوایف شیعه بصره نوشت و از آنها در جهت احیای سنت نبوی و مبارزه با بدعت های ایجاد شده یاری طلبید که یکی از این نامه ها خطاب به یزید بن مسعود از بزرگان بصره بود.[5]
نکته قابل توجه و قابل تامل در این مسئله این است که هیچکدام از سران اخماس واشراف بصره نامه امام را علنی نکرده و آن را مخفی نگهداشتند.بدون شک فضای خفقان ناشی از ترس عبیدالله وجاسوسان وی عامل این اقدام بود. در این میان فقط منذر بن جاررود که فکر کرد این نامه از دسیسه های عبیدالله بن زیاد است بخاطر همین نامه را به او تحویل داد و هنگامی که عبیدالله آوردنده نامه را درخواست کرد او سلیمان نماینده امام(ع) را به او تحویل داد که عبیدالله بن زیاد دستور کشتن او را صادر کرد.[6]در اینجا بود که منذر بن جاررود متوجه شد این اقدام ساختگی جهت امتحان از سوی عبیدالله نبوده بلکه نامه ها از سوی امام حسین(ع) فرستاده شده بود.
یزید بن مسعود بنى تمیمی بعد از خواندن نامه امام(ع)، سران بصره چون بنی تمیم و بنى حنظله و بنی عامر بن تمیم و بنى سعد را جمع کرد[7] و درباره مرگ معاویه و جانشینی فرزندش یزید و محتوای نامه امام حسین(ع) مبنی بر یاری خواستن از وی با آنها سخن گفت.[8] اکنون محتوای نامه امام(ع) و تصمیم ایشان برای بزرگان بصره مشخص شده بود و حال نوبت آنها بود که معلوم گردد در برابر این آزمایش بزرگ و ندای«هل من ناصر» نواده رسول خدا(ص) چه واکنشی را از خود نشان خواهند داد. در حقیقت اینجا دو راهی انتخاب بود. شرایطی که در همه زمان ها برای همه انسان ها پیش می آید و تصمیم سرنوشت را باید گرفت که در مسیرحق قرار بگیرند و یا مسیر اضمحلال و سقوط را انتخاب کنند. اینجا است که باید معیار ایمان و بصیرت سنجیده شود و در اینجاست که ملاک رفتار فعلی افراد تلقی می گردد.
بعد از سخنان یزید بن مسعود نهشلی، بنى حنظله اطاعت تمام و کمال خود را اعلام کردند.[9] بنى سعد بن زید ضمن تایید بزرگی نهشلی از وی فرصت خواستند تا درباره این امر بیشتر فکر کنند. [10]سپس بنى عامر بن تمیم اطاعت محض خود را از نهشلی اعلام کردند [11]
سخنان بنی سعد، سایه ای از شک و تردید و دو دلی را بر مجلس حاکم ساخت و یزید بن مسعود این بار فقط بنی سعد را مورد خطاب قرار داد که : " اى بنى سعد، بخدا قسم اگر شما این عمل را انجام دهید خداى توانا شمشیر دشمن را همیشه از سر شما برمیدارد و دائما شمشیر شما در میان خود شما خواهد بود."[12]
در هر حال یزید بن مسعود، حجت را بر همه تمام کرد و حال که نظر اکثر بزرگان را جلب کرده بود[13] با اشتیاق، نامه اى براى امام حسین (ع) نوشت[14] و آن را توسط حجاج بن بدر تمیمى سعدى[15] برای امام فرستاد[16]. هنگامی که نامه یزید بن مسعود نهشلی به امام حسین(ع) رسید و آن را قرائت نموده و سپس فرمودند: تو را چه شده که این قدر با سعادتى[17]، خداوند تو را در آن روزى که ترسناک است ایمن و از تشنگى آن سیراب و عزیز بدارد.[18]
این جواب امام بیانگر این است که یزید بن مسعود با ایمان و بصیرت در مسیر حق بود و با این جواب، حضرت رضایت خود را از وی اعلام می کند و در حقش دعای خیر و رحمت می کند. یزید بن مسعود با آگاهی به خطرات این راه، اسباب سفر را مهیا ساخت و آماده حرکت گردید. اما حوادث همیشه آنگونه که تصور می کنیم پیش نمی رود، چرا که یزید بن مسعود آماده حرکت بود که به او خبر شهادت امام (ع) در ظهر عاشورا رسید.
رسیدن این خبر، موجی از اندوه و غم را بر جان و دل یزید بن مسعود انداخت و از اینکه نتوانسته بود امام زمان خود را یاری نماید، بسیار اندوهگین و غمگین شد.[19] وی به سبب جدائی از آنحضرت بسیار بی تابی و ناشکیبائی می کرد و آنچنان مضطرب شد که (به نقل تاریخ) وفات نمود.
پی نوشت ها:
[1] . أبو مخنف ازدی ، ص 24 ، 26
[2] . بلاذری، ج12،ص124 ؛سید ابن طاووس، ص 26 ، 29
[3] . کرکی حائری، ج2،ص173؛سماوی، ص41
[4] . سید ابن طاووس، ص 26 ،29 ؛ علی نمازی شاهرودی، ج 8 ، ص 260 ، 261 .